پای کامپیوتر نشسته بودم و غرق در این دنیای مجازی و تبادل اطلاعات ، یهو چشمم افتاد به پنجره ی اتاقم . پرده کنار بود و بیرون رو قشنگ میدیدم .
اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد ۳ رنگی آسمون بود . همیشه شنیده بودم که میگن مثل آسمون یک رنگ باش ، اما این که ۳ رنگه ؟! سیاه ، خاکستری ، قرمز ملایم ... خدا کنه ما آدمها مثل این ساعت آسمون نباشیم . خدا کنه مثل آسمون ظهر باشیم ، درخشان و یک رنگ . خدا کنه همیشه خودمون باشیم . خدا کنه همیشه باشیم ، واسه کسانی که دوستمون دارن ، واسه کسانی که بهمون نیاز دارن ، واسه اینکه خودمون از لحظه هامون لذت ببریم . شاید حضور پررنگی نداشته باشیم اما باشیم . باشیم تا بشیم تکیه گاه ، بشیم درخت ، بشیم آئین ، بشیم الگو . یک رنگ باشیم و به دنبال خوشبختی .
دومین چیزی که دیدم قله ی دماوند بود که در کبودی آسمون داشت خودنمایی میکرد و رو به نابودی چند ساعته میرفت تا صبحگاه ... بهتره که مثل کوه صبور باشیم و با استقامت ، قوی در برابر مشکلات و سختیها ، مستبد و محکم در برابر وسوسهها ، خاکی برای دوستان و عزیزان ، بلند و رشید برای چیدن ستاره ی آرزوها از دل سرنوشت ، کوتاه و بلند برای دادن تنوع به زندگی . از کوه یاد بگیریم که هیچ باد و طوفانی نتونه جا به جامون کنه .
سومین چیزی که جلوم ظاهر شد خونهها بودن با چراغهای تک و توک روشن . بعضیها متوجه تاریکی شده بودن و بعضیها هنوز نور رو میدیدن ... چقدر با خونه هایی که روشن هستن ارتباط برقرار کردم ، چون به این فکر کردم یکی از این چراغها با نورش میتونه یه رهگذر رو از تاریکی نجات بده ، میتونه یه نامید رو امیدوار کنه ، میتونه یه هدفی رو در یک فرد ایجاد کنه ، میتونه فانوس راه کسی باشه ، میتونه باعث بیداری بشه ، میتونه نشانهای برای فرود هواپیما باشه ، میتونه نور چراغ گردسوز یه کلبه تو یه روستا واسه یه انسان تنها باشه ، میتونه نور چراغ مطالعه واسه یه شاعر باشه ، نور میتونه خیلی جاها باشه و به خیلیها کمک کنه ...
گوشم تیز شد . صدای جیرجیرک میاد . هیچ وقت نفهمیدم جیرجیرک چه شکلیه ؟ چرا فقط شبها صدا میکنه ؟ اصلا چرا اینقدر مداوم جیرجیر میکنه ؟ چه رنگیه ؟ ... شاید میخواد بگه بابا منم هستم ، منم حضور دارم چرا به یادم نیستین ؟ میخواد بگه یاد عزیزانتون باشین ، تا هستن قدرشون رو بدونین ، تا هستن از خوبیهاشون جلوشون تعریف کنین نه وقتی که توشه ی سفر رو بستن . یا شایدم میخواد بگه من با این جثه کوچیک شب تا صبح یارم رو صدا میکنم و دنبال تیکه ی گمشدهام هستم ، چرا شماها تا یه شکست عاطفی میخورین بقیه افراد از اون جنس رو میرونین و همه چی براتون تموم میشه ؟ ممکن هم هست بخواد بگه که پشتکار داشته باشین و تلاش کنین اما به قضا و قدر و هر آنچه که در کائنات اتفاق میافته هم معتقد باشید . قسمت آدمها دست خودشونه اما بعضی چیزها دست بردن در اصوله و بهتره بی تغییر بمونه .
همه چیز در شب قشنگ تر میشه ، همه چیز آروم میگیره .
بهتر میشه فکر کرد ، بهتر میشه راه رفت ، بهتر میشه تصمیم گرفت .
راحت تر میشه نفس کشید ، راحت تر میشه اشک ریخت .
عمیق تر میشه نگاه کرد ، عمیق تر میشه دل سپرد .
طولانی تر میشه عشق بازی کرد ، طولانی تر میشه استراحت کرد .
سریع تر میشه دل باخت ، سریع تر میشه خیال و تجسم کرد .
بی دغدغه ، بی واسطه میشه عاشق بود .
میشه خودمون باشیم ، خود خود واقعی !
کاشی که همه دیدی مثل تو داشتن. دنیا رو اینگونه دیدن زیباتر و قابل تحمل تر می کنه! دنیایی که هر اتفاقش رو تبدیل به تلنگری امید بخش می کنه.
دقیقا .
پرشان جون من خودم هیچوقت اینطوری نگاه نمیکردم اما دارم تازگیها عادت میکنم که بیشتر قشنگیها رو ببینم تا حداقل ذهن شاد تر و آروم تری داشته باشم .
ممنون !
سلام دوست عزیز. ممنون که به من سر زدی. و ممنون بابت املا صحیح خواجو
وبلاگت را خوندم خوشحال میشم لینکت کنم
آره خیلی خوبه اگر بتونی اسمی از اون حسی که بهت میده براشون بذاری حتما از بدون شرحی خارج میشن
حتما نگاه میکنم و حس درونیم رو بهت انتقال میدم ...