باربارا و آلن داشتند برای رفتن به مهمانی آماده میشدند . باربارا لباس جدیدی که خریده بود و میخواست به قول معروف حسابی شیک کند . او دو جفت کفش آبی و طلایی را بالا گرفت و از آلن سؤالی کرد که همه ی مردها از آن وحشت دارند :
" کدوم یکی به لباسم میاد عزیزم ؟ "
لرزه بر اندام آلن افتاد . میدانست کارش زار است .
" ... چیز ... هرکدوم که خودت میخوای ! "
باربارا بی صبرانه گفت : " بگو دیگه کدوم بهتر دیده میشه ، آبی یا طلایی ؟ "
آلن با اضطراب جواب داد : " طلایی ! "
باربارا گفت : " مگه آبیها ایرادی دارن ؟ کلی پول بالاشون دادم ، اما تو از اول هم ازشون خوشت نمیاومد ، مگه نه ؟ "
شانههای آلن پائین افتاد : " باربارا اگه عقیده منو نمیخوای پس چرا میپرسی ؟ "
مرد فکر میکرد که از او برای حل مشکلی کمک خواسته اند اما وقتی او مشکل را حل کرد اصلا از او قدردانی نشد . در واقع باربارا سؤالی کاملا زنانه کرده بود . او از قبل تصمیم گرفته بود که چه بپوشد و نیازی به عقیده ی کسی نداشت ، فقط میخواست طرف مقابل او را به خاطر زیبا دیده شدن تحسین کند .
استراتژی " کفش آبی یا طلایی "
اگر زنی در حال انتخاب کفشی بپرسد : " آبی یا طلایی ؟ " بهتر است مرد به جای جواب بپرسد : " خودت کدام را انتخاب کردهای ؟ "
اینجا زن کاملا حیرت میکند ، چون عادت کرده است مرد بلافاصله یکی را نام ببرد . در جواب میگوید : " من ... فکر میکنم طلایی بهتر باشد ... "
واقعیت این است که او انتخاب خودش را کرده است . اینجا مرد باید بپرسد : " چرا طلایی ؟ "
و زن جواب میدهد : " برای اینکه زیورلاتم زرد است و لباسم هم نقشهای زرد دارد . "
مرد زرنگ اینجا میگوید : " انتخابات معرکه است ! اینجوری خیلی زیبا میشوی ... آفرین ! "
باور کنید شب بسیار خوبی خواهند داشت ...