-
تمام
چهارشنبه 17 آذر 1389 20:46
نمی دونم چرا امشب یکدفعه و بدون فکر و مقدمه تصمیم گرفتم دیگه ننویسم ... نمی دونم چرا اما حسی لحظه ای باعث شد ... به امید شادمانی ...
-
6
شنبه 13 آذر 1389 19:31
# Do you know why we call our language the mother tongue ? # Because father never gets a chance to use it ...
-
5
سهشنبه 9 آذر 1389 20:00
# You have my sympathy , old man . # Why ? # My wife got a new hat , and she's calling on your wife tomorrow !!
-
4
سهشنبه 9 آذر 1389 19:55
Telephone Operator : It costs seventy-five cents to talk to Bloomfield . Caller : Can't you make a special rate for just listening ? I want to call my wife !
-
3
دوشنبه 8 آذر 1389 19:44
Groom : And now , dear , that we are married , let us have a clear understanding about our affairs . Do you wish to be president or vicepresident ? Bride : Niether , you be both . I'll be just the treasurer !
-
2
دوشنبه 8 آذر 1389 19:40
# How did your wife get on with her slimming diet ? # Fine , she disappeared completely last week !
-
1
دوشنبه 8 آذر 1389 19:38
# Did any of your family ever make a brilliant marriage ? # Only my wife !
-
درس زندگی بیست دلاری
شنبه 29 آبان 1389 12:10
یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟ دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم. او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟ باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب....
-
می گذرد !!
جمعه 14 آبان 1389 18:54
این نیز بگذرد .... مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی ، مثل همه ی دوست داشتن ها که در ته صندوق خاک خورده زمان مخفی شد و گردی از فراموشی پوشاندش.... این نیز بگذرد .... مثل همه اشک هایی که در انزوا ریخته شد و هیچ کس نفهمیدشان.... این نیز بگذرد .... مثل همه بغض هایی که بی پروا گره کور خوردند و هیچ دست مهربانی هرگز بازشان...
-
جملاتی در وصف مردها
پنجشنبه 13 آبان 1389 22:41
1. مردها از صفت ” جوان ” برای زن های زیر 18 سال و مردهای زیر 80 سال استفاده می کنند !!! 2. زن هایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند ! 3. اگر مردها می توانستند حامله شوند آن وقت سقط جنین ایین مقدسی می شد ! 4. پرسش : وقتی شوهرت با عصبانیت از خانه بیرون می رود چه کار می کنی ؟ پاسخ : در را پشت سرش...
-
نکته شانزدهم
پنجشنبه 13 آبان 1389 22:14
زنان فکر میکنند که کامپیوتر باید مرد باشد زیرا : ۱. برای جلب توجهش باید اول آن را روشن کرد . ۲. با وجود اینکه دادههای زیادی در ذهن دارد همچنان ساکت است . ۳. قرار بر این است که مساله ی شما را حل کند اما خودش نصف مساله است . ۴. به محض اینکه به یکی وابسته شوید پی میبرید که اگر کمی بیشتر منتظر میشدید مدل بهتری...
-
نکته پانزدهم
سهشنبه 11 آبان 1389 21:56
زنان برای زن ازدواج بیانیهای است که با آن به دنیا اعلام کند که مردی او را " ویژه " یافته و قصد دارد ارتباطی انحصاری با او داشته باشد . این احساس " ویژه "بودن تاثیر بسیار زیادی در فعالیتهای هورمونی مغز زن دارد تا جایی که شواهد نشان میدهند که اوج لذت جنسی زن پس از ازدواج ۴ تا ۵ برابر بیشتر است...
-
نحوه پذیرش در بیمارستان روانی
چهارشنبه 5 آبان 1389 17:17
هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی، از روانپزشک پرسیدم: شما چطور میفهمید که یک بیمار روانی به بستری شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخوری، یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالی کند. من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادی باید سطل...
-
داستانی از جبران خلیل جبران
سهشنبه 4 آبان 1389 19:13
در باغ دیوانه خانهای قدم میزدم که جوانی را سرگرم خواندن کتابی فلسفی دیدم . منش و سلامت رفتارش ، با بیماران دیگر تناسبی نداشت . کنارش نشستم و پرسیدم : " این جا چه میکنی ؟ " با تعجب نگاهم کرد اما دید که من از پزشکان نیستم . پاسخ داد : " خیلی ساده . پدرم که وکیل ممتازی بود ، میخواست راه او را...
-
نکته چهاردهم
دوشنبه 3 آبان 1389 18:11
زنان گفتن " دوستت دارم " هرگز مسالهای برای زن نبوده است . سازماندهی مغز زن دنیای او را پر از احساس ، عاطفه ، ارتباط و واژه کرده است . زن میداند زمانی که احساس گرمی کند و زمانی که مورد توجه و تحسین است و دارد وابستگی پیدا میکند احتمالا عاشق شده است . زنها خوب میتوانند تشخیص دهند که چه موقعی عشق...
-
نکته سیزدهم
یکشنبه 2 آبان 1389 18:25
زنان بیشتر زنان با داشتن تحرک بیشتر میان نیمکره ی راست و چپ مغز و دارا بودن مرکز خاص بیان در آن ، میتوانند درباره ی چندین موضوع به طور همزمان حرف بزنند ، حتی گاه با ادای یک جمله . این درست مانند پرتاب سه یا چهار توپ در هوا و بازی با آن هاست که زنها این کار را بدون اشکال انجام میدهند . جالب تر اینکه زنها گاه با...
-
نکته دوازدهم
یکشنبه 25 مهر 1389 17:49
زنان اگر زنی بخواهد شما را تنبیه کند با شما حرف نخواهد زد . مردها نام این کار را " تنبیه خاموش " گذاشته اند . تهدید زن به اینکه " دیگه نمیخوام باهات حرف بزنم " را باید جدی گرفت . مردان وقتی " تنبیه خاموش " درباره ی مرد اجرا میشود تا حدود ( ۹ ) دقیقه مرد احساس نمیکند دارد تنبیه...
-
نکته یازدهم
چهارشنبه 21 مهر 1389 23:13
زنان زن برای شرکت در جمع و ایجاد رابطه حرف میزند . اگر زنی زیاد با شما حرف بزند ، یعنی از شما خوشش آمده است . اگر حرف نزند ، اوضاع چندان خوب نیست . برای زن حرف زدن هدفی روشن دارد : ایجاد رابطه و برقراری دوستی ، نه بررسی و حل مشکلات . زن میتواند با زنی دیگر که از دوستانش است دو هفته به تعطیلات برود و پس از...
-
نکته دهم
سهشنبه 20 مهر 1389 16:16
زنان در پایان یک روز پر از کار و دوندگی ، زن نمیتواند مشکلات را به راحتی کنار بگذارد و اطلاعات را تا روز بعد انبار کند . نگرانیهای او همچنان در ذهنش میچرخند . تنها راه رهایی از این نگرانیها برای زن حرف زدن درباره ی آنها و دریافت همدردی از طرف مخاطب است . بنابراین وقتی زنی در پایان روز کاری حرف میزند...
-
عشق آهنین
دوشنبه 19 مهر 1389 20:44
آیینهوار بودیم همراز سینه صافان آن آهنین دل آمد درهم شکست مارا
-
نکته نهم
سهشنبه 13 مهر 1389 17:18
زنان زنها زبان آوران خوبی هستنند . از آن لذت میبرند و وقت زیادی صرف آن میکنند . در مغز زن مرکز معینی برای کنترل صحبت است که میتواند به طور مستقل ، زمانی که مراکز دیگر کار میکنند ، به فعالیت خود ادامه دهد . این باعث میشود دخترها سریع تر و آسان تر از پسرها زبان خارجه یاد بگیرند و همین میتواند توجیه کند که...
-
کابوس همه ی مردها
سهشنبه 6 مهر 1389 18:21
باربارا و آلن داشتند برای رفتن به مهمانی آماده میشدند . باربارا لباس جدیدی که خریده بود و میخواست به قول معروف حسابی شیک کند . او دو جفت کفش آبی و طلایی را بالا گرفت و از آلن سؤالی کرد که همه ی مردها از آن وحشت دارند : " کدوم یکی به لباسم میاد عزیزم ؟ " لرزه بر اندام آلن افتاد . میدانست کارش زار است...
-
روایت
دوشنبه 5 مهر 1389 22:07
باستانشناسی در حین حفاری مکانی بسیار قدیمی به چراغی کهنه و خاک آلود برخورد . وقتی داشت غبار روی چراغ را پاک میکرد غولی از آن بیرون آمد و گفت : " تو مرا آزاد کردهای ! من به یک آرزوی تو جامه عمل خواهم پوشاند . " باستانشناس چند لحظه فکر کرد و گفت : " دلم میخواهد پلی بسازی بین فرانسه و انگلستان ....
-
نکته هشتم
دوشنبه 5 مهر 1389 21:56
زنان زن به راحتی میتواند چندین کار را در آن واحد انجام دهد و مغز او هرگز دچار مشکل نمیشود . او میتواند با تلفن حرف بزند و همزمان غذایی جدید بپزد و تلویزیون تماشا کند ، یا میتواند در حین رانندگی رژ لب بمالد و به رادیو ی ماشین گوش دهد و با تلفن گوشی آزاد حرف بزند . علت این است که زن میتواند از دو نیمکره ی...
-
این بازی دو مغز است
یکشنبه 4 مهر 1389 17:27
نیمکره ی راست نیمکره ی چپ طرف چپ بدن طرف راست بدن خلاق ریاضیات بصری کلام حساس منطق عقاید واقعیت ها تخیل استنتاج کلی نگری تحلیل نوای ترانه ها کاربرد تصویر بزرگ نظم فضا و مکان شعر ترانه ها چند روندی والدینی پرداختن به جزئیات * اگر از مرد بپرسید : " آیا مغز او با مغز زن تفاوت دارد ؟ " پاسخ میدهد که فکر...
-
شب
سهشنبه 30 شهریور 1389 21:52
پای کامپیوتر نشسته بودم و غرق در این دنیای مجازی و تبادل اطلاعات ، یهو چشمم افتاد به پنجره ی اتاقم . پرده کنار بود و بیرون رو قشنگ میدیدم . اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد ۳ رنگی آسمون بود . همیشه شنیده بودم که میگن مثل آسمون یک رنگ باش ، اما این که ۳ رنگه ؟! سیاه ، خاکستری ، قرمز ملایم ... خدا کنه ما آدمها مثل این...
-
غلبه بر کلیشه
سهشنبه 30 شهریور 1389 18:23
دیروز با خانوم دکتر ( دوست عزیزم آتنا ) رفته بودیم بیرون . یه چیزی رو از یه آقای مهربون که یه لباس خاصی تنش بود پرسیدیم . فکر کنم مربوط به سیستم اتوبوسهای BRT بود . آتنا اومد تشکر کنه اشتباهی شروع کرد انگلیسی تشکر کردن . یکدفعه خودش جا خورد و سریع حرفش رو قطع کرد و مثل یه دختر ایرونی سپاسگزاری کرد ( همون کلیشه ی...
-
آخه چرا دروغ ؟
جمعه 26 شهریور 1389 00:39
من نمیدونم ما ایرانیها چه اصراری داریم که انقدر دروغ بگیم ؟ مگه با حرف راست نمیشه کارها رو پیش برد ؟ واقعا چرا ؟ حداقل میتونیم حقیقت رو نگیم و رک و راست مطرح کنیم که جواب نمیدیم نه اینکه به اشتباه و با پلیدی پاسخ بدیم و اسمش رو هم بذاریم مصلحت . شاید بپرسین چرا یکدفعه اینجوری شدم ! الان خدمتتون عرض میکنم...
-
رهگذر
پنجشنبه 18 شهریور 1389 00:07
مگر من از تو چه میخواستم که با من چنین کردی ؟! حالا خبر میرسد در حال مرگی و من دیگر احساسی در مقابل تو ندارم که بخواهم ناجی ات باشم . از این به بعد مرا رهگذری بی احساس بپندار و بی صدا از کنارم بگذر ...
-
غیر
پنجشنبه 18 شهریور 1389 00:04
به من میگفت : " اگر روزی جدا گردی و با غیر اشنا گردی ، چون غنچه ی نشکفتهای من از آن دوری طاقت سوز میمیرم ..." و من با خود در اندیشه : " اگر روزی جدا گردد و با غیر اشنا گردد ، چون مرغ شب ز داغ درد هجرانش تا سحر نمیپایم . " ولی روزی رسید و ما از هم جدا گشتیم ، و من دیدم که نه از دوری من مرد...